بازهم در ماتم روی حسین
ای حســین تو به چه گناهی مابین دونهر به همراه هفتادو دو نفر از یارانت با لب تشنه کشته شدی. تو به چه گناهی شاهد کشته شدن یک به یک یاران و خویشان خود بودی و به چه گناهی می بایست قبل از شهادت غم هجر و نگرانی برای خواهر و اهل حرمت را تحمل میکردی. یا به چه گناهی مردم کوفه عهد و پیمان را با تو شکستند و تو را تنها گذاشتند. شاید من به اشتباه فکر میکنم که تو پسر فـاطمه فرزند عـلی و نوه رسـول خــدا هستی!!! شاید تو آن کسی نباشی که بعد محمد (درود بر محمد و پیروان محمد) و علی (درود تمامی انسانهای پاک بر تو) عزیز ترین کس در نزد من هستی!!!
حتی نمی توانم تصور کنم که چگونه گذشت، شبی قبل از آن روز که بر سینه تو بنشینند و سرت را در برابر چشم... چگونه بر تو گذشت آن روز کذایی. چگونه تا به ظهر توانستی آن روز را تحمل کنی. ای وای از دل زینب...
درود بر زینب، درود بر اباالفضل، درود بر علی اکبر و البته ابتدای همه بر تو، و تمامی یاران و دوستداران تو. ای کاش هیچ کس بر این زمین نباشد که نداند زندگی و سرنوشت تو چگونه بود. مگر ممکن است کسی بر زندگی و شهادت تو تفکر کند و دوستدار تو نباشد.
انشالله که راحت را با معرفتت دنبال خواهیم کرد... یا حسیــــن...
خدایای هرگز مگذار که یک لحظه بدون یاد تو و حسین زندگی کنم.
نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی 1388ساعت 9:5 بعد از ظهر